سلطان الواصلین و مرشد السالکین علامه میرزا مهدی الهی قمشه ای

سلطان الواصلین و مرشد السالکین علامه میرزا مهدی الهی قمشه ای

 

خواب تولد علامه

مرحوم حاج عبدالحمید قمشه اى، از ثروتمندان قمشه بود و معروف ترین فرد شهر در خیرات و مبرات محسوب مى شد که خدمات شایانى به مردم شهر نمود و هنوز آثار خدمات ایشان از قبیل پل حاج عبدالحمید، آب انبار حاج عبدالحمید و بسیارى دیگر از خیرات و مبرات ایشان در قمشه شهرت دارد. وى قبل از تولد استاد الهى قمشه اى شبى در خواب دید، ملا محمد مهدى که یکى از علماى بزرگ بود و چند سالى قبل رحلت نموده بود بر یک هودج نشسته و از آسمان بر زمین آمد و به اتاق ایشان وارد شد.

از آن پس حاج عبدالحمید، مکرر به بیت ملا ابوالحسن مى آمد و از عیال وى که در انتظار مولود تازه اى بود عیادت مى نمود و بى صبرانه در انتظار تولد آن مولود به سر مى برد و مى گفت: این نوزاد نامش محمد مهدی است که یکى از علماى بزرگ خواهد شد .سرانجام با تولد مرحوم استاد الهى قمشه اى، انتظار به سر آمد و همان گونه که پدربزرگش خواسته بود نامش را محمد مهدى نهادند.

.

تعبیر خواب علامه الهى قمشه اى

علامه الهى قمشه اى در همان ایام تحصیل در مشهد مقدس و در سنین جوانى شبى به خواب دید که از مشهد به طرف تهران مى رود و مرحوم شهید سید حسن مدرس که او نیز اهل قمشه بود را دستگیر کرده اند و به طرف مشهد مى برند. در راه به یکدیگر برخورد مى کنند و مرحوم مدرس کتابى در دست داشتند که آن را به ایشان داده و مى گویند ما را تبعید کرده اند شما این را بگیرید و بروید جاى من درس بدهید. هنگامى که از خواب بیدار مى شوند و مى گویند: اگر خواب پریشان است همین است. ما کجا و شخصیتى مبارز و عالم چون مدرس کجا. تا این که زمانه ایشان را به تهران کشاند.

مرحوم آیت الله الهى قمشه اى پس از سالها تحصیل در کنار بارگاه آستان قدس رضوى در آرزوى دیدار محضر اساتید قم و عراق و نجف قصد مهاجرت کرد لذا ابتدا به تهران وارد شد.

          در تهران به مدرسه سپهسالار (مدرسه عالى شهید مطهرى فعلى) وارد شد و در آن جا به تعلیم و تعلم پرداخت. روزى در مسجد سپهسالار در محفلى شرکت داشت که ایشان را به شهید سید حسن مدرس معرفى کنند. شهید مدرس مى گوید: لازم نیست که او را معرفى کنید چون پدربزرگ این شخص مرحوم حاج ملک باعث شد که من مدرس شوم. من در یک مغازه اى کار مى کردم که پدربزرگ ایشان به آنجا آمد و گفت: حیف است که این بچه کار کند از سیماى او آثار هوش و درایت مشهود است و بگذارید درس بخواند. پدرم گفت: ما استطاعت مادى نداریم تا او را براى تحصیل عازم کنیم. پدربزرگ همین شخص امکانات مادى مرا فراهم آورد و معاش مرا تأمین نمود. و براى تعلیم و تعلم از قمشه به اصفهان فرستاد. به هر حال مرحوم الهى قمشه اى مؤ انستى قریب با شهید مدرس پیدا نمود و ایشان وى را در تهران نگه داشت و بدین ترتیب امکان مهاجرت به قم و عراق میسر نشد.

بعد از ماندگارى ایشان در تهران و دوستى قریبشان با شهید مدرس، روزى حکومت غاصب رضاخانى شهید مدرس را دستگیر و به ظرف تبعید نمود. در اثر دستگیرى ایشان عده اى از نزدیکان و دوستان شهید مدرس دستگیر و به زندان افتادند که از آن جمله مرحوم الهى قمشه اى بود. قریب یک ماه در زندان به سر برد و چون در امور سیاسى دخالتى نداشت به سفارش ذکاء الملک فروغى نخست وزیر وقت آزاد شد.

پس از آزادى ایشان، طلاب مدرسه سپهسالار گرد وى را گرفته و کتابى را به ایشان دادند و گفتند تا این زمان مدرس این کتاب را براى ما تدریس مى کرد و اینک شما تنها کسى هستید که ما مى توانیم از محضرش استفاده کنیم .مرحوم الهى بعد از این واقعه به یاد خواب خویش که چندین سال پیش دیده بود افتاد و تعبیر آن را همین دانست .

.

خرید کتاب

استاد الهى قمشه اى نقل مى کنند که روزى کتابى احتیاج داشتم ولى قدرت خرید آن نبود. این کتاب در دست یکى از هم مباحثه اى هایم بود که او نیز به عاریت نداد. خیلى متاءثر و ناراحت بودم که آن شب پدر را به خواب دیدم. او گفت: مهدى! این کتاب را برایت فرستادم و به حسین (برادر بزرگتر) گفتم: پول هم برایت بفرستد.

صبح که از خواب برخاستم و نماز گزاردم، درب مدرسه باز شد و خادم گفت: پستچى براى شما مقدارى پول آورده است. خوشحال شده و اولین کارى که کردم به کتاب فروشى مراجعه نمودم و گفتم فلان کتاب را می خواهم. وقتى که کتاب را آورد دیدم همان کتابى است که در دست هم مباحثه اى من بود، پرسیدم که این کتاب فلانى است. گفت: بله اما او کتابش را پس آورد.

.

اجابتی سریع

علامه استاد الهى قمشه اى روزى گفتند: کسالتى داشتم. گفتم: خدایا توسط جبرییلت چند لیمو براى ما برسان و هنوز چند لحظه اى نگذشته بود که پیرمردى دق الباب کرد و ده تا لیمو درشت و خوش عطر آورد و گفت: بردارید و بخورید.

.

عنایتی در سفر

حکیم الهى قمشه اى در راه مکه، براى اقامه نماز توقف کردند. به گوشه اى رفته و در بیابان نماز مى گزارد که ماشین حرکت کرد و وى از کاروان به جا ماند. بعد از نماز روى به جانب خدا نمود و گفت: خدایا! چه کنم ؟در این حال ماشین سوارى شیکى جلوى پایش ایستاد و راننده آن گفت: آقاى الهى ماشین شما رفت ؟جواب داد: بلى. گفت: بیاید سوار شوید.وقتى سوار شد با یک چشم به هم زدن به ماشین خویش رسید، فورا پیاده شد و به ماشین خود رفت ، وقتى برگشت دید ماشین سوارى نیست از مسافران پرسید: این ماشین سوارى که مرا رساند کجا رفت؟ مسافرین گفتند: آقاى الهى ماشین سوارى کدام است؟! اینجا توى این بیابان ماشین پیدا نمى شود.

.

وفات علامه الهى قمشه اى

مرحوم الهى قمشه اى در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۲ هجرى شمسى مشتاقانه به حق پیوست. وى در آخرین ساعات عمر نیز به تدریس و تاءلیف و تفسیر اشتغال داشت و پس از آن که تجدید نظرى در ترجمه و تفسیر قرآن کریم خود نمودند و مى دانستند که دعوت حق را لبیک خواهند گفت، چرا که برادرش چندى قبل به خواب دیده بود که: ایشان در صحرایى نشسته و مشغول نوشتن هستند و عده اى مشغول ساختن قصرى مى باشند. پرسید: این قصر مال کیست؟ گفتند: مال این کسى که کتاب مى نویسد. گفت: کى تمام مى شود؟ گفتند: هروقت که این کتاب تمام شود.

 




:: موضوعات مرتبط: عرفان و عرفا , ,
:: برچسب‌ها: علامه میرزا مهدی الهی قمشه ای ,
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : هومن
تاریخ : پنج شنبه 4 اسفند 1390
مطالب مرتبط با این پست